iran flag

وب سایت شخصی علی پزشکی

وب سایت شخصی علی پزشکی
 
 

فرض کنید قرار است در جامعه‌ای زندگی کنید، اما هنوز نمی‌دانید در آن جامعه چه جایگاهی دارید: شاید ثروتمند باشید یا فقیر؛ سالم یا بیمار؛ در منطقه‌ای پرباران یا در روستایی خشک و دورافتاده؛ مرد باشید یا زن، کودک یا سالمند. حالا از شما می‌خواهند قانون‌هایی برای اداره‌ی این جامعه بنویسید. چه می‌کنید؟ آیا قانونی می‌نویسید که فقط به نفع پولدارها باشد؟ احتمالا نه. چون ممکن است خودتان فقیر از آب دربیایید. آیا غذای کافی فقط برای گروه خاصی در نظر می‌گیرید؟ باز هم نه. چون ممکن است خودتان جزو کسانی باشید که سهمی از آن غذا ندارند. اینجاست که پای «پرده‌ی بی‌خبری» به میان می‌آید؛ مفهومی فلسفی از اندیشمند معاصر، جان رالز. او می‌گوید اگر آدم‌ها هنگام تصمیم‌گیری، نسبت به موقعیت آینده‌ی خود در جامعه «بی‌خبر» باشند، یعنی ندانند در چه جایگاهی قرار می‌گیرند، تصمیم‌های منصفانه‌تری می‌گیرند. چون به نفع همه فکر می‌کنند، نه فقط خودشان.

حال بیایید این چارچوب ذهنی را به یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های بشری امروز ربط دهیم: ناامنی غذایی. بر اساس گزارش‌های سازمان غذا و کشاورزی ملل متحد (FAO)، جهان امروز به اندازه‌ی کافی غذا تولید می‌کند تا همه‌ی جمعیت کره‌ی زمین سیر شوند. اما هنوز بیش از ۷۰۰ میلیون نفر در دنیا از گرسنگی مزمن رنج می‌برند، و حدود دو میلیارد نفر از ناامنی غذایی متوسط تا شدید در امان نیستند. چرا؟ پاسخ ساده است: نه کمبود غذا، بلکه توزیع ناعادلانه‌ی منابع، فقر، جنگ، تغییرات اقلیمی، فساد سیاسی، و بی‌تفاوتی اجتماعی. اینجاست که فلسفه‌ی رالز می‌تواند نوری بر تاریکی این بی‌عدالتی بیندازد. او می‌گوید اگر ما قوانین توزیع منابع را پشت پرده‌ی بی‌خبری تدوین کنیم، نمی‌توانیم نابرابری‌ای را بپذیریم که عده‌ای را سیر نگه دارد و عده‌ای را گرسنه. چون ممکن است ما خودمان در دسته‌ی گرسنگان باشیم.

در جامعه‌ای فرضی که بر اساس پرده‌ی بی‌خبری اداره می‌شود، هر سیاست‌گذار، مدیر و شهروندی هنگام تصمیم‌گیری به این فکر می‌کرد که اگر خودش فردی گرسنه در بدترین نقطه‌ی کشور باشد، چه می‌خواهد؟ رالز تنها به پرده جهل بسنده نمی‌کند. او «اصل تفاوت» را نیز مطرح می‌کند: جامعه می‌تواند نابرابری داشته باشد، اما فقط در صورتی که این نابرابری وضع بدترین اقشار را بهتر کند. بگذارید این اصل را با ذکر مثال توضیح دهم. فرض کنید در یک کشور دو نوع کشاورز داریم: اولی، کشاورز بزرگ و صنعتی که زمین‌های زیادی دارد، از ماشین‌آلات پیشرفته استفاده می‌کند و سود کلانی به دست می‌آورد. دومی، کشاورز خرده‌پا در یک روستای دورافتاده، با زمین کم، آب محدود، و درآمد ناچیز. حالا دولت تصمیم می‌گیرد به کشاورزان کمک مالی کند تا تولید غذا افزایش یابد. اگر بیشتر یارانه‌ها و تسهیلات فقط به کشاورزان بزرگ برسد، چون آن‌ها سریع‌تر و بیشتر تولید می‌کنند، چه می‌شود؟ کشاورزان ثروتمند ثروتمندتر می‌شوند، اما کشاورزان فقیر همان‌جا می‌مانند یا بدتر می‌شوند. طبق اصل تفاوت، این سیاست ناعادلانه است. اما اگر دولت یارانه‌ها را طوری طراحی کند که کشاورزان بزرگ هم حمایت شوند، اما در کنار آن، کشاورزان خرده‌پا هم آموزش، بذر مقاوم، بیمه‌ی محصول و بازار فروش داشته باشند، و در نتیجه وضع اقتصادی‌شان بهتر شود، این نابرابری قابل قبول و عادلانه است.

یک مثال دیگر: فرض کنید یک فروشگاه زنجیره‌ای لوکس مواد غذایی باز می‌شود که کالاهای باکیفیت و گران‌قیمت می‌فروشد. نابرابری هست: فقط قشر مرفه می‌تواند از آن خرید کند. اما اگر این فروشگاه بخشی از سودش را صرف برنامه‌های توزیع غذای رایگان در محله‌های فقیرنشین کند، یا مواد غذایی تاریخ‌نزدیک را رایگان به بانک‌های غذا بدهد، در واقع از سود نابرابر خود برای بهبود وضعیت فقیرترین‌ها استفاده کرده است. این یعنی اجرای اصل تفاوت در عمل. خلاصه اینکه نابرابری همیشه بد نیست، اما فقط زمانی عادلانه است که ضعیف‌ترین‌ها از آن سود ببرند و شکم گرسنه‌ای سیر شود. اگر نابرابری به قیمت بی‌عدالتی غذایی تمام شود، نه‌تنها غیراخلاقی، بلکه از دید رالز، ناعادلانه است.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آخرین نظرات کاربران