نظام‌های غذایی با چالش‌های متعددی روبه‌رو هستند، اما غذا می‌تواند راه‌حل‌هایی برای بسیاری از مشکلات نیز ارایه دهد. سازمان غذا و کشاورزی ملل متحد (FAO) نشان داده که نظام‌های غذایی می‌توانند به تحقق همه‌ی ۱۷ هدف توسعه پایدار (SDGs) کمک کنند. جهان نیاز دارد تا نقش سیاستگذاری غذا را تقویت کند تا این سیاست‌ها واقعا به حل چالش‌های نظام غذا کمک کنند. در ادامه، ده گامی معرفی می‌شود که تصمیم‌گیران، کنش‌گران، بخش خصوصی و سایر ذی‌نفعان سیاست‌گذاری غذا می‌توانند برای اثربخش‌تر، عادلانه‌تر و کارآمدتر کردن سیاست‌های غذا بردارند.

۱- درک پیوندها
نگاه سیستمی یعنی تشخیص این‌که سیاستگذاری غذا در شبکه‌ای از پیوندهای درونی انجام می‌شود. تصمیم‌های سیاستی در یک بخش می‌توانند روی بخش‌های دیگر اثر زنجیروار بگذارند (مثلاً تصمیم یک کشور می‌تواند روی کشور دیگر اثر بگذارد). شناخت دقیق این پیوندها برای درک پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم سیاست‌های غذا بر رفتار مصرف‌کنندگان ضروری است.

۲- پذیرش تنش‌ها و مدیریت تعاملات
در نظام غذا و تغذیه، منافع، اهداف و ارزش‌های متنوعی وجود دارند که تنش‌های گوناگونی ایجاد می‌کنند. برای رسیدن به هم‌افزایی در این سیستم، باید این تنش‌ها را از طریق گفت‌وگو و تصمیم‌های سخت سیاسی مدیریت کرد. رویکردهای صرفاً فنی برای حل اختلافات سیاستی کافی نیستند و باید به دینامیک قدرت هم توجه کرد.

۳- انسجام در سیاست‌ها
پیوندها می‌توانند فرصت‌هایی برای هم‌افزایی یا تعارض ایجاد کنند؛ اما اغلب، فرصت‌ها برای ایجاد انسجام بین اهداف مختلف سیاستی نادیده گرفته می‌شوند. هماهنگی در سیاست‌ها راهی کارآمد برای تحقق اهداف متنوع است و می‌تواند حمایت سیاسی گسترده‌تری جذب کند؛ مثل همکاری فعالان حوزه‌ی تغذیه و محیط‌ زیست برای ترویج رژیم‌های غذایی پایدار.

۴- اتخاذ رویکرد سیستمی
چون همه اجزای نظام غذایی به‌هم مرتبط‌اند، اقدام در یک بخش می‌تواند در کل سیستم بازتاب پیدا کند؛ از سطح محلی تا جهانی. نگاه سیستمی یعنی شناسایی این ارتباط‌ها و فهم اثرات آن‌ها بر حوزه‌های مختلف سیاست‌گذاری. همچنین باید به‌دنبال راه‌حل‌های مشترک برای مشکلات نظام غذا بود.

۵- گنجاندن غذا در همه‌ی سیاست‌ها
چالش‌های غذایی نتیجه‌ی سیاست‌های گوناگون هستند. باید مطمئن شد که حتی سیاست‌هایی که ظاهراً ربطی به غذا ندارند، اهداف مرتبط با غذا را تقویت می‌کنند. این رویکرد را می‌توان "غذا در همه‌ی سیاست‌ها" نامید. مثلاً باید کاری کرد که برنامه‌های حمایت اجتماعی، امکان دسترسی به رژیم غذایی سالم را فراهم کنند.

۶- یکپارچه‌سازی فرآیند سیاستگذاری غذا
از آنجایی که افراد و نهادهای زیادی با اهداف متفاوت درگیر سیاستگذاری غذا هستند، معمولا هر بخش به‌شکل پراکنده و جداگانه عمل می‌کند. تدوین رویکردی یکپارچه مثل طراحی یک سیاست ملی غذا یا ایجاد سازوکاری مشترک میان وزارت‌خانه‌ها و بخش خصوصی می‌تواند به همبستگی بیشتر کمک کند. این نیازمند نوعی جدید از حکمرانی است.

۷- ساختارهای حکمرانی بهتر برای نظام غذا
ساختارهای پراکنده‌ی حکمرانی منجر به سیاستگذاری‌های پراکنده می‌شوند. نبود نهادی مشخص در دولت برای همگرا کردن سیاست‌های غذا، مانع ایجاد هم‌افزایی می‌شود. شفاف نبودن درباره‌ی اینکه کدام بخش دولت مسئول چه حوزه‌ای از سیاستگذاری غذا است، ارتباط با ذی‌نفعان بیرونی را سخت می‌کند.

۸- استفاده از اهداف توسعه‌ی پایدار به‌عنوان چارچوب
اهداف توسعه‌ی پایدار، که در سال ۲۰۱۵ توسط ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل تصویب شدند، بر پیچیدگی توسعه و لزوم درهم‌تنیدگی سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی تاکید دارند. این دیدگاه می‌گوید توسعه فقط برای کشورهای فقیر نیست، بلکه موضوعی جهانی است. اهداف توسعه‌ی پایدار می‌توانند پایه‌ای برای رویکرد جامع‌تر در سیاستگذاری غذا باشند و کمک کنند غذا به جایگاه مهم‌تری در برنامه‌های دولتی برسد، چون غذا نقش کلیدی در دستیابی به بسیاری از این اهداف دارد.

۹- قرار دادن مردم در مرکز سیاست‌گذاری
چالش‌های نظام غذا اهمیت دارند، چون به‌طور مستقیم بر زندگی مردم اثر می‌گذارند؛ اما سیاست‌های غذا معمولا برای مردم انجام می‌شوند، نه با مردم! برای درک ریشه‌ی مشکلات و یافتن راه‌حل‌هایی موثر، باید با زندگی واقعی مردم ارتباط برقرار کرد و به صدای ناشنیده‌ها گوش داد. این رویکرد مردم‌محور، تنها راه مقابله با نابرابری‌های بزرگ در نظام غذا است.

۱۰- تمرکز بر حل مشکلات مشخص
سیاست‌گذاری غذا گسترده و پیچیده است. برای اثرگذاری، باید بر مسائل مشخص و اهداف روشن تمرکز کرد. هر سیاست غذا باید با یک هدف روشن (مثل ارتقای امنیت غذایی یا کاهش ضایعات) شروع شود، و بعد از آن راه‌حل مناسب طراحی گردد.